۲۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۸۴

از دو زلف تو شکن وام کنم
وز برای دل خود دام کنم

از پی آنکه به رویت نرسد
چشم بد را به سخن رام کنم

تا تو ننمایی رو، گیرم زلف
تا رخت چاشت کند، شام کند

چشم از زلف سیاه تو کشم
گله از محنت ایام کنم

از تو صد جور و جفا می بینم
با که گویم، به که پیغام کنم؟

دل ندارم که نهم بر دگری
هم ز زلف تو مگر وام کنم

بوسه خواهیم، وگر تند شوی
خویشتن را عجمی نام کنم

نیست حلوای تو بهر خسرو
چه بدان لب طمع خام کنم!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.