۲۶۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۷۹

راز دل پوشیده با جانان برم
درد را در خدمت درمان برم

نیک می دانم که خویش بازگشت
چون برو درد سر هجران برم

ای مسلمانان، نپندارم که من
از چنان کافر دلی ایمان برم

دلبرا، زینسان که دیدم شکل تو
من عجب باشد که از تو جان برم

دادیم تو جان که، جانا دل بده
بنده ام، از جان و دل فرمان برم

دل به موی آویخته پیشت کشم
دزد گردن بسته بر سلطان برم

زلف را از بند خسرو گو که چند
رنج این سودای بی پایان برم؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۷۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.