۲۶۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۵۰

عهدها را گه آن شد که ز سر تازه کنیم
مهرها را به دل خسته اثر تازه کنیم

غزل سوخته خواهیم از آن مطرب مست
داغ دیرینه خود باز ز سر تازه کنیم

جگر سوخته را ریش کهن بگشاییم
دردها را به همه شهر خبر تازه کنیم

دوست را درد دل خود به فغان یاد دهیم
باغ را ناله مرغان سحر تازه کنیم

باده نوشیم بران روی و پیاله هر دم
گر به نیمی رسد از خون جگر تازه کنیم

مست و لایعقل با دوست به بازار شویم
قصه عشق به هر کوچه و در تازه کنیم

چون خورده باده، لبش پاک کنیم از دامن
وز سر آلودگی دامن تر تازه کنیم

امشب آن است که افسانه هجران گوییم
ور ترا خواب برد، بار دگر تازه کنیم

زنده داریم از این پس شب، اگر عمر شود
پس دعای شه جمشید گهر تازه کنیم

زلف آشفته از آن روی به یک سوی نهیم
جان آزرده خسرو به نظر تازه کنیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.