۲۱۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۲۸

ای سفر کرده ز چشم و در دل و جانی مقیم
روزها شد تا نیاید از سر کویت نسیم

پیش از آن روزی که جان را با بدن شد اتحاد
عشق تو با جان من بودند یاران قدیم

کس مقیم کعبه مقصود نتواند شدن
تا نگردد خاک پای محرمان آن حریم

باده نوشیدن به خلوت لذتی دارد مدام
خاصه آن ساعت که باشد نازک اندامی ندیم

اشک گردد از سموم قهر تو آب حیات
زنده گردد از نسیم لطف تو عظم رمیم

مدعی، فقرم مبین کز دولت عشقش مرا
هر نفس در یتیمی می دهد طبع کریم

هم به مکتوبی ز خسرو یاد می کن گاه گاه
چند باشی محترز از طعنه مشتی لئیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.