۲۳۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۰۴

ای روی تو عمر جاودانم
عمری ست که بی تو در فغانم

از نرگس جادوی تو هر روز
پیداست که چیست در نهانم؟

چون سحر دو چشم تو ببینم
«هذین لساحران » بخوانم

رویت دیدم نکو نکردم
هر بد که کنی سرای آنم

غم خور که ز عاشقی زبونم
می ده که ز بیدلی زبانم

می نالم زار، ازانکه چون نای
بی مغز شده ست استخوانم

در اول عشق رفتم از دست
تا چون شود آخرش، ندانم

بر خاک درت فتاده ماندم
مگذار که هم چنین بمانم

گفتی «غم خود بگو» چه گویم؟
چون کار نمی کند زبانم

نی با تو دمی همی نشینم
نی خاستن از تو می توانم

غم خسرو را به هیچ بفروخت
بستان که غلام رایگانم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.