۲۳۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۷۷

به رخ خاک درت رفتیم و رفتیم
دعای دولتت گفتیم و رفتیم

ز روی خویش کردی دور ما را
چو گیسویت برآشفتیم و رفتیم

جفاهای ترا با کس نگفتیم
درون سینه بنهفتیم و رفتیم

چو غنچه بس که پر خون شد دل ما
چو گل ناگاه بشکفتیم و رفتیم

به خود بیرون نمی رفتم از این در
ولی خود را به در رفتیم و رفتیم

به عهدت خواب خوش هرگز نکردیم
کنون آسوده دل خفتیم و رفتیم

ندارد قوت رفتار خسرو
میان سیل خون افتیم و رفتیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۷۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.