۲۴۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۵۶

بدو بودم شبی، افسانه آن شب بگوییدم
وگر میرم به تعظیم سگان او بموییدم

مرا امروز در دار بلا جلوه ست بهر او
سرود جلوه کان در نوحه گویند آن مگوییدم

شهید خنجر عشقم به خون دیده آلوده
به خاکم همچنان پر خون در آرید و مشوییدم

گلی کز خاک من روید، به گوش اهل دل گوید
که من بوی فلان دارم، مبوییدم، مبوییدم

همه جا از شهیدان نور خیزد وز دلم آتش
نشان است این میان کشتگانش، گر بجوییدم

گر از گل گل شود پیدا، ز من خواهد زدن بویش
نبوییدم که از غیرت بسوزم، گر ببوییدم

پس از کشتن که خون آلوده خسپد بر درش، خسرو
از آن بهتر که با عزت به خون دیده شوییدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.