۲۴۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۵۴

ز هجران روز من شب گشت و کی بودی چنین روزم
شبی گر روز کردی با من آن ماه شب افروزم

گرفتار آمدم جایی و نهمانا رهم زیرا
شکست آن قلب کو بر خیل غم می کرد پیروزم

برآید زین هوس جانم که یک شب شمع تو باشم
تو خوش خوش باده می نوشی ومن چون شمع می سوزم

بلا و غم خریدار آمدند از سوی تو بر من
بحمدالله که در کوی تو بازار است امروزم

کسی از عمر خود روزی نخواهد کم، ولی بر من
رود گر بی غمت روزی، مبادا روزی آن روزم

کشم تا جان بود در تن، جفاهای سگ کویت
سگ کوی ترا باری و فاداری بیاموزم

نهان تا چند دارم درد خسرو را ز تو آخر
دلم برده ز کف وانگه لب بیهوده می دوزم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۵۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.