۲۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۵۱

چمن چون بوی تو آرد، به بویت در چمن میرم
به یاد قد تو در سایه سرو سمن میرم

زیم از تو، بمیرم هم ز تو فارغ ز جان و تن
نیم چون دیگران کز جان زیم یا خود ز تن میرم

خوش آن وقتی که تو از ناز سویم بنگری و من
به زاری کشته، انگشت او فگنده در دهن میرم

شدم رسوا درون شهر، در صحرا روم، اکنون
که رسواتر شوم، گر در میان مرد و زن میرم

بخور جمله تنم، ای زاغ، جز دیده که دید او را
که بیرون اوفتم، در عرصه زاغ و زغن میرم

مرا پیراهن صد چاک پر خونست از آن یوسف
همین آرایش گورم کنید آن دم که من میرم

سخن بر بستی از خسرو مگر چشمت فرود آمد
کرم کن یک سخن، جانا، که تا زان یک سخن میرم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.