۴۳۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۴۹

تو سر مستی و من عاشق، بیا تا با تو در غلتم
ز دست لعل تو تا چند در خون جگر غلتم

بغلتم هر زمان در زیر پایت باز برخیزم
چو رویت بنگرم بار دگر از پای در غلتم

چنان گشته ست حال عیش من از تلخی هجران
مگس بر من نیارد شست، اگر اندر شکر غلتم

سرشکم گفت در وقتی که می غلتید بر رویم
چو مروارید غلتانم که بر بالای زر غلتم

به کار عیش در خون دو چشم خویش می غلتم
چه بهتر زان بود خسرو که در کار دگر غلتم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.