۲۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۲۷

ترک من رفتم ز کویت گر ز من گشتی ملول
خیر بادت می کنم یک سجده فردا قبول

زور و زر باشند اسباب وصال، اما مرا
نیست چیزی غیر زاری در تمنای وصول

بس که چشمم سیل خون می بارد از هجران تو
کاروان در ره نمی یابد ز گل جای نزول

دمبدم از خون دل با تونویسم نامه، لیک
جز نسیم صبحدم دیگر نمی یابم رسول

در حریم کعبه روحانیان، یعنی که دل
جز خیال دوست کس را نیست امکان نزول

تا بخواند آیت عشق از خط مشکین بار
رفت از یادم روایات فروغ بی اصول

عاقلان گر غافلند از حال خسرو، عیب نیست
از مجانین کی خبر دارند ارباب عقول؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.