۲۵۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۲۲

مرا بهرت خصومتهاست با دل
کنون با من درین سودا و با دل

اگر باد سر زلفت همین است
کجا ما و کجا جان و کجا دل

ز تو از گوشه چشمی اشارت
ز ما عقل و ز ما جان و ز ما دل

دل ار بیگانه گشت از من، نرنجم
که عاشق را نباشد آشنا دل

به خون گرم دل پیوست با دوست
بدینسان چون توان کردن جدا دل

مرا گویی که جانت از چیست در سوز؟
بلا شد جان مرا، جان را بلا دل

بماندم در بلای دل که یارب
مبادا هیچ کس را مبتلا دل

چه گویندم که دل نه، پند بشنو
که صد منزل ز من راهست با دل

به یک دلدار بس کن، خسروا، زآنک
نبندد هیچ عاشق جا به جا دل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.