۲۳۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۷۰

شاد باش، ای شب فرخنده دوش
که فلان بود مرا در آغوش

نه همی سیر شد از رویش چشم
نه همی پر شدی از قولش گوش

ماجرای دل خون گشته من
دیده می ریخت برون، من خاموش

مست بودم خبر از خویش نداشت
باده را گر چه نمی کردم نوش

او همی گفت سخن، من حیران
او همی خورد می و من بیهوش

ای که آن روی ندیدی زنهار
گر مقابل شویش دیده مپوش

هست بازار تو در دلها گرم
حسن چندانکه توانی بفروش

ناله خسرو بشنو که خوش است
بر در شاه فغان چاووش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.