۲۳۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۶۲

شد دل من خون ز داغ هجر او یارب کیش
بینم و از دیده و دل آورم نقل و میش

دی به ره بود او روان و من فتادم بر زمین
می شد او چون آفتاب و من چو سایه از پیش

شرح روزنها که از تیر تو دارد سینه ام
تا بگوید پیش تو بنواز یک دم چون نیش

تا ز تاب عارضش خلقی بسوزد هر زمان
می زند بر آتش رخسار او آب خویش

آنکه بر خاک درت لاف از گدایی می زند
کی به پیش چشم آید شاهی روم و ریش؟

راه عشق این است اگر، بسیار خسرو را هنوز
ره بباید کرد تا وادی درین منزل طیش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۶۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.