۲۴۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۳۹

خرابی من از آن چشم پر خماری پرس
هلاک جانم از آن لاله بهاری پرس

ز زخم غمزه چه پرسی که در جگر چند است؟
ز صد فزونست، ولی زخمهای کاری پرس

غلام چشم توام، گر چه ناوک تو خوش است
ولیک لذت آن از دل شکاری پرس

دلم که زود فراموش می کند خود را
مپرس هیچ ز هجران و بیقراری پرس

مراست دردسری از خمار مستی عشق
علاج دردم از آن نرگس خماری پرس

کجاست دولت آنم که بر درت باشم؟
نشان من به سر کوی خاکساری پرس

رو، ای صبا و ز بهر مسافران فراق
از آن دو لب سخنی چند یادگاری پرس

سرود ذوق فراوان شنیده ای، اکنون
بیا، ز خسرو ذوق فغان و زاری پرس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.