۲۴۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۰۵

از چشم تو که هست ز تو جان شکارتر
دل نیست در جهان ز دل من فگارتر

می گوی تلخ از آن لب شیرین که زهر تست
ز آب حیات بر دل و جان سازگارتر

خلق از تو با کمال وفا با شکایتند
من هر چه بیش می کشیم شرمسارتر

پیش تو جان شکافم و باور نیایدت
هرگز ندیده ام ز تو بی استوارتر

گفتم که هوشیار شو، ای دل، به کار عشق
عقلم به گوش گفت ز من هوشیارتر

در عشق بدگوار بود پند دشمنان
حقا که پند دوست از آن ناگوارتر

پرسی که چون نخست دلت بیقرار نیست
گر باورم کنی قدری بیقرارتر

رخ هر چه بیش بر در تو می زنم به سنگ
بختم نگر که هست زرم بی عیارتر

هم خود برون برآر، چو خسرو بگویدت
کاخر ز چیست چشم من سوکوارتر؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۰۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.