۲۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۷۷

ای شمع، رخ تو مطلع نور
زین حسن و جمال چشم بد دور

با پرتو عارض تو خورشید
چون شمع در آفتاب بی نور

رخسار تو در جهان فروزی
ماننده آفتاب مشهور

از روی تو شام صبح گردد
وز زلف تو صبح شام دیجور

انگیخته شام را ز خورشید
آمیخته مشک را ز کافور

از دست غم تو در زمانه
یک خانه دل نماند معمور

بر دار غمت حلال باشد
زو وصل تو گشته همچو منصور

خاطر نرود به گلستانی
آن را که جمال تست منظور

خسرو که همیشه بر در تست
از درگه خود مکن ورا دور
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۷۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.