۲۳۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۷۳

چنان چشمی ز رویم دور می دار
چنینم خسته و رنجور می دار

همی کن باد رعنایی زیادت
چراغ عاشقان بی نور می دار

برون شد پای مستوران ز دامن
تو دلها می بر و مستور می دار

دلم را سوختی از دوری خویش
دلم می سوز و خود را دور می دار

کسی کاحوال من بیند، دهد پند
که بر خود عقل را دستور می دار

من از جان بشنوم پندتو، ای دوست
ولیکن عاشقم، معذور می دار

نگارا، چون غلام تست خسرو
به چشم رحمتش منظور می دار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۷۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.