۴۶۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۶۹

امروز که از باران شد سبزه رعنا تر
سیم و زر گل جمله گشتند به صحرا تر

احوال دو چشم من در گریه یکی بنگر
چون خانه پر روزن اینجاتر و آنجاتر

صد جان نه یکی باید تا صرف کنم در ره
گردد چو کف پایت در راه تماشاتر

آهنگ برون داری، آب است به ره، ای چشم
زین راه تفحص کن خشک است زمین یا تر

در سبزه خرامیدن کردی هوس و شستن
خود سبزه نخواهد بود از خط تو رعناتر

بالاتر هر جا دو چشم تو همی بینم
ابروی تو می بینم از چشم تو بالاتر

خسرو، صفت خوبان می گوی که خود نبود
در هیچ گلستانی بلبل ز تو گویاتر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.