۲۲۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۶۸

سوار چابک من پیش چشم من مگذر
مرا بکشتی، ازین سو ز بهر من مگذر

ببین که چشم کسی چون بود، ز بهر خدا
بدین صفت که تویی پیش مرد و زن مگذر

بهانه می طلبند اهل دل که جان بدهند
بپوش روی، وگرنه در انجمن مگذر

سرم به خاک ره تست، پرشکسته مرو
نماز می کنم، آخر ز پیش من مگذر

به دیده و دل و جان بگذری که جان توام
رواست زان همه بگذر، ازین سخن مگذر

غبارهاست ز جعد تو در دلم بسیار
کشان به روی زمین جعد چون سمن مگذر

دلا، ز زلف گذر بر لبت اگر نتوان
ولیک تا بتوانی از آن دهن مگذر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.