۲۳۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۶۳

چون گشادی دهان شکر خند
تنگ شکر شود گشاده ز بند

در ببندی دو لب، دو عمر دهی
که دو جان می کنی به هم پیوند

سوزم از دیدن لبت بنشست
کز نظر می کشم حلاوت قند

چشم قصاب تو کشد هر روز
در دکان بلا حیوانی چند

چشم بد دور درپذیر از من
که مرا سوزی از طفیل سپند

پا مکش از سر من و بگذار
سایه زیر پای سرو بلند

با غمت خسرو آنچنان خو کرد
که به شادی نمی شود خرسند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۶۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.