۲۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۰۶

تو گر خویشتن را بخواهی نمود
کسی سرو و گل را نخواهد ستود

خطت کز لبانت برآورد سر
برآورد از جان عشاق دود

به خون کسان آستین بر زدی
ندانم کرا دست خواهی نمود

به بازی مزن غمزه بر جان من
که کس تیغ بر دوستان نازمود

ز هجرم چه پرسی که یارب مباد
ز صبرم چه گویم که هرگز نبود

وزین آشناییم دستی مگیر
که سیلاب چشمم ز جا در ربود

ز غم ناتوانم، شفایی ببخش
ازان پس که من مرده باشم، چه سود؟

تو با آنکه گفت کسی نشنوی
ولی گفت خسرو بیاید شنود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۰۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.