۲۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۰۵

خوش آن شب که چشمم بر آن نای بود
مژه هر زمان اشک پالای بود

بیا، ای جهان، بر سر من بگرد
که این سر شبی زیر آن پای بود

تنم بر در دوست پامال گشت
چه تدبیر چون خاک آن جای بود؟

شب دوش هم بد نبود از خیال
اگر چه دراز و غم افزای بود

زمی های دوشینه مستم هنوز
میی کز دو چشم جگرزای بود

بگویم چه خوش داشت وقت مرا
سرودی که از ناله و وای بود

بکش زارم،ای عشق، کان دل نماند
که صبر مرا کارفرمای بود

بیفتاد چندین دل خلق دی
که شانه تراگیسوافزای بود

یکی کار زان لب دریغم مدار
که تا بود خسرو شکرخای بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۰۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.