۳۲۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۹۹

مناز، ای بت چین، که چین هم نماند
قرار جهان اینچنین هم نماند

به بحر غم ار عاشقان کشته گردند
شکر خنده نازنین هم نماند

نه جم ماند اینجا، نه نقش نگینش
چه نقش نگین، بل نگین هم نماند

نماند به چین هیچ بتخانه، آوخ
چه بتخانه چین که چین هم نماند

به چرخ برین می کنی تکیه دایم
بر آنی که چرخ برین هم نماند

چه مونس همی گیری از هر قرینی؟
که مونس نپاید، قرین هم نماند

سخنگوی گر چند سحر آفرین است
سرانجام سحر آفرین هم نماند

چو خسرو به جز نالش غم نمانده ست
از آن ترسم آن دم که این هم نماند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.