۲۵۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۶۴

تا ترا جسم و جان شکار بود
هر که را دل بود، فگار بود

کشت خال لب توام، آری
مگس شهد زهردار بود

هر کسی کز لب تو می نوشد
تا زید هم در آن خمار بود

آن زمانی که سوی تست دو چشم
این دوا کاشکی دوچار بود

هر که در کوی شاهدان می خورد
پیش ما مسجدش چه کار بود؟

پارسایی که چون جوانانست
در نمازش کجا قرار بود؟

مست اگر دوزخیست، گو می باش
عاشقان را ز توبه عار بود

غم مرا سوخت، ور چه شرح دهم
بی غمان را کی استوار بود؟

گریه ام خوش نیایدت، آری
شربت درد خوشگوار بود

در دلم با چنین روارو غم
خرمی را چگونه بار بود

پای تو زین پس و سر خسرو
عمر باید که پایدار بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.