۲۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۴۶

خطاب طلعت تو نامه زمین کردند
فرشتگان همه بر رویت آفرین کردند

به زیر هر خم مویی برای کشتن خلق
هزار فتنه چو دزدان شب کمین کردند

از انگهی که برآمد خط تو گرد عذار
بسا کسان که چو خط خانه کاغذین کردند

به ناتوانی چشم تو خواست قربانی
خوشم که طره و زلفت مرا گزین کردند

بتان که دست نمودند خلق را در خون
به عهد تو همه دست اندر آستین کردند

ز خاک مهرگیا رست، خود کجا به درت؟
کسان ز دانه دل تخم در زمین کردند

اگر فرشته شود بسته چون مگس نه عجب
ازان لبی که چو جلاب انگبین کردند

ز من سؤالی کنی، گر چه مست و مدهوشی
ز چشمهات که تاراج عقل و دین کردند

زنند طعنه که رسوا چرا شدی، خسرو؟
مرا قضا و قدر، چون کنم، چنین کردند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.