۲۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۰۸

اگر ز حال من آن شوخ را خبر باشد
بسوزد ار دلش از سنگ سخت تر باشد

حکایت من و او عشق نیست می دانم
که عشق دیگر و دیوانگی دگر باشد

رو، ای نسیم صبا و از آن دو چشم سیاه
اگر نه کشتنیم، سهل یک نظر باشد

ولی تو سنگدلی، کی دلم نگه داری؟
نه هر که سنگتراش است شیشه گر باشد

اگر نمک چکد از چشمهای من زان شب
که دیده را خیال لبت اثر باشد

ز گریه موی بر اندام من همی خیزد
گیا به خاستن آید، زمین چو تر باشد

نمک چگونه نسایی به چشم من که مرا
به نوک هر مژه پرکاله جگر باشد

بسوختی دل خسرو مگر نمی دانی
که آه سوخته عشق را اثر باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.