۲۴۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۹۰

به بام خویش چو آن ماه کج کلاه برآید
نفیر و ناله من بر سپهر و ماه برآید

نگه تو داریش از سوز جان خلق، خدایا
چو او خرامد هر سو، هزار آه برآید

چو چشم سرخ کنم بر رخش، ز دیده رود خون
هزار آه که داد از دل سیاه برآید

فتاد در زنخ او، دلا، بمیر که زلفش
نه رشته ایست کز او غرقه ای ز چاه برآید

ز روی خوب مراد تو می دهند، ولیکن
هزار توبه کجا پیش این گناه برآید؟

شبی پگاه ترک سر ز خواب ناز برآور
که آفتاب نیارد که صبحگاه برآید

چنین که اختر خسرو به زیر خاک فرو شد
مگر ز دولت شاه جهان پناه برآید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.