۳۴۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۸۸

آن خون که گاه مستی از آن مست ما چکد
از زلف فتنه بارد و از جان بلا چکد

شوید چو رخ به صبح، کند غرقه خلق را
هر قطره ای که از رخ آن آشنا چکد

ای زاهد، از دعای بد ایمن مشو که شب
مستان دعا کنند، که خون از دعا چکد

جام لبت که محتشمان را حلال باد
زو جرعه ای چه باشد، اگر بر گدا چکد

مردم در این هوس که شبی سر نهم به پاش
زانگونه کاب چشم منش زیر پا چکد

خاک درت به چشم من، از گریه خون خورم
تا خود جزای چشم من آن توتیا چکد

محکم قبا مبند که دامن بگیردت
خون هزار دل که ز بند قبا چکد

شمشیر آبدار کشیدی بر اهل عشق
دولت بود که ضربی از آن سوی ما چکد

تو می روی و از پی خونریز خویشتن
خسرو دوان که تا خوی اسپت کجا چکد؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۸۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.