۴۴۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۷۳

بر من کنون که بی تو جهان تیره فام شد
ای شمع جان، در آی که روزم به شام شد

تو خوش به ناز خفته که عیشت حلال بادت
مسکین کسی که خواب به چشمش حرام باشد

هر مرغ شاد با گل و هر سرو در چمن
بیچاره بلبلی که گرفتار دام شد

ناز و کرشممه ای که کنی هر دم، ای صبا
می زیبدت که پیش تو سلطان غلام شد

در آستانت لاف رسیدن کرا رسد
آن را که زیر پای دو عالم دو گام شد

گفتی نه ای تمام به عشق، آری این سخن
دانی، چو بشنوی که فلانی تمام شد

بدنامی است عشق بتان، دور به زما
آن عاشقی که دور ز ما نیکنام شد

دی آن کلاه زهد که صوفی به فرق داشت
بر دست ساقیی چو تو امروز جام شد

خسرو که زیست با همه خوبان به تو سنی
اینک به نیم چابک عشق تو رام شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۷۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.