۲۴۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۴۰

یاران که زخم تیر بلایت چشیده اند
با جان پاره از همه عالم رمیده اند

بس زاهدان شهر کز آن چشم پر خمار
سبحه گسسته اند و مصلا دریده اند

ترسندگان به جور دلت یار نیستند
مرغان دشت دان که به سنگی خمیده اند

بنمای شکل خود که بسی خون گرفتگان
جانها به کف نهاده به دیدن رسیده اند

تر دامنان کسان شده اند از تو کز صفا
دامن ز سلسبیل و ز کوثر کشیده اند

جاروب آستان تو معزول شد زکار
زان جعدها که بر سر کویت بریده اند

آنان که عاشقان ترا طعنه می زنند
معذور دارشان که رخت را ندیده اند

یابند زین پس از غزل خسرو اهل دل
سوزی که در فسانه مجنون شنیده اند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.