۲۵۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۱۹

در شهر فتنه ای شد، می دانم از که باشد
ترکی ست صید افگن، پنهانم از که باشد؟

هر روز اندرین شهر خلقی ز دل برآیند
گر دیگری نداند، من دانم از که باشد؟

دردم گذشت از حد، معلوم نیست تا خود
سامانم از که خیزد، درمانم از که باشد؟

درمان درمندان در هجر تو تو باشی
گرمن به درد هجران، درمانم از که باشد

هرگز بر محبان یکدم نمی نشینی
گر آتش محبت بنشانم، از که باشد؟

چون کرد طره تو غارت قرار خسرو
من بعد اگر صبوری نتوانم، از که باشد؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.