۳۰۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۱۷

چندان که یار ما را در حسن ناز باشد
ما را هزار چندان با او نیاز باشد

عمری به سوی زلفش سرگشته چون نسیمم
بیماروار حیران، تا کی جواز باشد؟

در یک نظر فریبد محراب ابروی او
صد ساله زاهدی را کو در نماز باشد

از هر مقام کافتد عشاق بینوا را
آهنگ کوی جانان عزم حجاز باشد

آنجا که حسن خوبان جلوه دهند، عاشق
جز روی تو نبیند، گر چشم باز باشد

تر شد مرا ز هجرت از خون دیده دامن
چون شمع نیم سوزی کاندر گداز باشد

جز خون دل که آید هر دم به چشم خسرو
یک دوست در نیاید، گر اهل راز باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.