۲۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۹۹

زاهد ما دوش باز در ره بت پا نهاد
دین قلندر گرفت، خانه یغما نهاد

دل که به تسبیح داشت در خم زنار بست
سر که به محراب بود پیش چلیپا نهاد

گفت صنم، «زان ماست، هر که همه تر کند»
داشت کهن خرقه ای، در خم صهبا نهاد

پایه آن آفتاب هست بغایت بلند
کس نرسیدش جز آنک بر دو جهان پا نهاد

محو خرد کرد عشق، در طلب جان نشست
دست چراغم بکشت، دست به یغما نهاد

ذوق می لعل گون پیر خرد در نیافت
لذت طفلانش نام پسته و خرما نهاد

راند به دلها سمند، نعل در آتش فگند
تافته چون برکشید، بر جگر ما نهاد

کرد تقاضای جان، دید کباب جگر
پیش سگان درش مزد کف پا نهاد

سیل غمش در رسید، آب ز سر در گذشت
صبر و خرد حمله کرد، رخت به صحرا نهاد

سر ز درش برده بود خسرو مسکین که عشق
موی کشانش ببرد، باز همان جا نهاد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.