۲۳۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۹۸

گر سخن زان لب چون نوش شود
پسته را خنده فراموش شود

ور حدیث در دندانت کنم
صدف آنجا همه تن گوش شود

ز آسمان روی تو گر مه بیند
بر زمین افتد و بیهوش شود

گل که از روی تو ریزد به سخن
گر بچینند یک آغوش شود

باده بر یاد لب شیرینت
همه گر زهر بود، نوش شود

دل که پوشیده به زلفت پیوست
ترسم از غم که سیه پوش شود

دوش با مات سری خوش بوده ست
خوش بود امشب، اگر دوش شود

گر کنی میل به سوی خسرو
شاه کی همدم جادوش شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.