۲۹۹ بار خوانده شده
بر رخت چون زلف پر خم بگذرد
آه من زین سقف طارم بگذرد
تا کند خیل خیالت را طلب
بر رخ من گریه دم دم بگذرد
وصلت آخر یک شبم روزی شود
روزی آخر این تب غم بگذرد
بر دلم دی تیر زد چشمت، گذشت
ور زند امروز، آن هم بگذرد
هر دم از تلخی آن شیرین لبت
شربت عیش من از سم بگذرد
نگذرانی مرهمی بر درد من
درد من، ترسم، ز مرهم بگذرد
بنده خسرو از حریم وصل تو
وای اگر ناگشته محرم بگذرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
آه من زین سقف طارم بگذرد
تا کند خیل خیالت را طلب
بر رخ من گریه دم دم بگذرد
وصلت آخر یک شبم روزی شود
روزی آخر این تب غم بگذرد
بر دلم دی تیر زد چشمت، گذشت
ور زند امروز، آن هم بگذرد
هر دم از تلخی آن شیرین لبت
شربت عیش من از سم بگذرد
نگذرانی مرهمی بر درد من
درد من، ترسم، ز مرهم بگذرد
بنده خسرو از حریم وصل تو
وای اگر ناگشته محرم بگذرد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۹۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.