۲۵۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۸۴

هر که را یاری چو تو سرکش بود
کی ز بیم تیغ سر در کش بود

مجلسی کانجا بود شمعی چو تو
مرغ جان پروانه آتش بود

چند گه بگذار تا می بینمت
تا که جانم وام تو، مهوش، بود

روز و شب می میرم اندر یاد تو
مرگ هم بر یاد رویت خوش بود

گر به یک بوسه لبت بتوان گزید
آن یکی بوسه به جای شش بود

تا سزا بیند دل بی عافیت
خوبرو آن به که گردنکش بود

خسروا، گر عاشقی از غم منال
عشقبازان را دل غمکش بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.