۲۳۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۴۷

هر کرا داعیه درد طلب پیدا شد
عاقلان جمله بر آنند که او شیدا شد

آتش عشق ز هر سینه که زد شعله مهر
گر همه صبح مبین است که او رسوا شد

پیش رفتار تو، ای آب روان از تو خجل
گر نشد سرو چرا ساکن و پا بر جا شد؟

چشم نرگس به گل روی تو می بینم باز
همچو یعقوب که از بوی پسر بینا شد

از خطا بود که در چین سر زلف تو باد
رفت و زنجیر کش سلسله سودا شد

ساقیا، باده مپیمای که بدنامی ما
بر سر کوی تو افسانه کشورها شد

دل خسرو به کجا رفت که از تنگی عشق؟
همچو نقش دهنت کم زد و ناپیدا شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.