۲۵۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۲۳

مرد صاحب نظر از کوی تو آسان نرود
هر که راجان بود، از خدمت جانان نرود

آنکه در عشق رخت لاف هواداری زد
به جفا از درت، ای خسرو خوبان، نرود

از خیال من سودا زده اندر ره عمر
یک نفس صورت آن سرو خرامان نرود

کار حسن تو رسیده ست به جایی که سزد
که به عهدت سخن از یوسف کنعان نرود

با خضر ذکر لب لعل تو می باید گفت
تا دگر در طلب چشمه حیوان نرود

باغبان از رخ زیبای تو بیند، دیگر
از پی چیدن گل سوی گلستان نرود

با وصال تو ندارم سر بستان و بهشت
هر که را باغچه ای هست، به بستان نرود

خسرو خسته که مانده ست به دهلی در بند
آه، اگر زو خبری سوی خراسان نرود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۲۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.