۲۲۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۱۴

ای خوش آن باد که هر روز به سویت گذرد
ناخوش آن آب کزین دیده به جویت گذرد

سیل چشمم همه خون است، نکو بشناسی
هر کجا گریه عشاق به سویت گذرد

جان به دنباله آن باد رود بوی کنان
کاین طرف گه گهی آلوده به بویت گذرد

هر شبی بیخود و دیوانه ام از دست خیال
بسکه تا روز در اندیشه رویت گذرد

عیش تلخم چو می تلخ کند هر دم مست
بسکه در لذت آن تلخی خویت گذرد

می جهد شعله آه من و من می سوزم
گه نباید که بر آن روی نکویت گذرد

خسرو از بیم که روزش به درت نگذارند
هر شبی آید و دزدیده به کویت گذرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.