۲۰۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۸۳

تا خیال روی آن شمع شبستان دیده شد
سوختم سر تا قدم پیدا و پنهان دیده شد

سبز خطش بر نگین لعل تا بر زد قدم
از خضر پی بر کنار آب حیوان دیده شد

می شود از پرتو رخسار مهرافروز تو
دیده ها روشن، مگر خورشید تابان دیده شد

زآمد و رفت خیال قامت زیبای او
جلوه گاه ناز آن سرو خرامان دیده شد

از پی نظاره گلبرگ رویت، یک به یک
قطره های اشک من بر نوک مژگان دیده شد

تا بدیدم در لبش، خون دل از چشمم بریخت
یاغی خونی که رفت آن مسلمان دیده شد

چشم خسرو بود و روی او حکایت مختصر
گر به چشم خود کسی را صورت جان دیده شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۸۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.