۲۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۶۷

کافر خونخواه دنبال شکاری می رود
پس نمی بیند که آخر بیقراری می رود

از دل آواره عمری شد نمی یابم نشان
بسکه در دنبال دیوانه سواری می رود

خون همی گرید دلم بر جان پیروزی خویش
آن زمان کز خون او تیر شکاری می رود

گریه را بر دیده منت هاست کاندر آه او
گرد ایشان سو به سو فرسنگ واری می رود

جان نمی خواهد کزین عالم ره آوردی برد
اینک اینک در پیش بهر غباری می رود

آب چشمی می دوانم کار من این است و بس
نیکبخت آن کس که از دنبال کاری می رود

دی شنیدم می رود در جستنم تا بکشدم
ای فدایش جان خسرو وه که یاری می رود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.