۵۴۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۶۰

زهر تن چشم او جان را بدزدد
زهر دل زلفش ایمان را بدزدد

هزاران عمر باید مزد دزدیدش
چو آن عیار ما جان را بدزدد

بت محمل نشین زان ره که رفته ست
رهی خواهد بیابان را بدزدد

گرم ناوک زند خواهد دل من
که از بس شوق پیکان را بدزدد

خوش آن ساعت که از وی بوسه خواهم
وی آن لبهای خندان را بدزدد

چو دزدانم کشد آن در و گوهر
چو گاه خنده دندان را بدزدد

غمت دزدیده عقلم را که دیده ست
که دزد آید نگهبان را بدزدد

ز شرم مردمان تا چند چشمم
به دیده اشک غلطان را بدزدد

نخسپد کس شب از افغان خسرو
اگر چه در دل افغان را بدزدد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.