۳۱۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۵۷

فلک با کس دل یکتا ندارد
ز صد دیده یکی بینا ندارد

درخت دهر سر تا پای خارا است
تو گل جویی و او اصلا ندارد

جهان از مردمی ها مردمان را
نویدی می دهد، اما ندارد

کسی از هفت بام چرخ بگذشت
که باغ هشت در مأموا ندارد

کسی کاین جا مربع می نشیند
در ایوان مثمن جا ندارد

چرا خسرو، نیندیشی تو امروز؟
از آن فردا که پس فردا ندارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.