۲۳۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۵۴

دلم بی وصل جانان جان نخواهد
که عاشق جان بی جانان نخواهد

دل دیوانگان عاقل نگردد
سر شوریدگان سامان نخواهد

طبیب عاشقان درمان نسازد
مریض عاشقی درمان نخواهد

اگر صد روضه بر آدم کنی عرض
برون از گلشن رضوان نخواهد

ورش صد این یامین هست یعقوب
بغیر از یوسف کنعان نخواهد

اگر گویم، خلاف عقل باشد
که مفلس مملکت خوبان نخواهد

کجا خسرو لب شیرین نجوید
چرا بلبل گل خندان نخواهد؟

دلم جز روی و موی گلعذاران
تماشای گل و ریحان نخواهد

ز رویش می گریزد زلف مشکین
که پند و صحبت خاقان نخواهد

از آن خسرو ز دهلی رفت بیرون
که ملک هندویی سلطان نخواهد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۵۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.