۲۶۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۴۸

دل ما را شکیب از جان نباشد
ور از جان باشد، از جانان نباشد

مرا دشوار ازو باشد صبوری
ز جانان دل صبور آسان نباشد

نباشد ناله عیب از دردمندی
که دردش باشد و درمان نباشد

مرا چون عشق مهمان است حاکم
فضولی تر ازین مهمان نباشد

غمت شد در دل شوریده ساکن
که جای گنج جز ویران نباشد

ندارد مه جمال روی خوبت
وگر این باشد، اما آن نباشد

خیالت، گر به مهمان من آید
دلم را جز جگر مهمان نباشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.