۲۶۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۱۳

بی نرگس تو خواب ندانم که چه باشد
زلفت کشم و تاب ندانم که چه باشد

آن شب که بتا، چشم تو در خواب ببینم
در دیده خود خواب ندانم که چه باشد

تا طاق دو ابروی تو محراب بتان شد
بت جویم و محراب ندانم که چه باشد

چون چاه زنخدان تو از دور ببینم
تشنه شوم و آب ندانم که چه باشد

از زلف تو چون نیست مرا سوی رخت ره
شب گردم و مهتاب ندانم که چه باشد

گویند که دریاب درین واقعه خود را
می گویم و دریاب ندانم که چه باشد

باغی ست عجب وصل تو، می پرس ز خسرو
من بنده در آن باب ندانم که چه باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.