۲۳۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۷۳

شمع من اگر یک شب از خانه برون آید
از هر طرفی صد جان پروانه برون آید

صد جامه قبا گردد از هر طرفی، چون او
کژ کرده کلاه از سر مستانه برون آید

من بی خبر و طفلان سنگی به کف از هر سو
شسته به کمین تا کی دیوانه برون آید

فریاد که از یاری عمری به جفا باشم
چون گاه وفا باشد بیگانه برون آید

هر روز بری جویم از بخت، محال است این
خوشه ز پی شش ماه از دانه برون آید

گر وجه قرار من هست از رخ تو مردن
وه کز خط تو ناگه پروانه برون آید

در کشتن خود یارم، من از تو چه غم دارم؟
گر جان ز پی خسرو خصمانه برون آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۷۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.