۲۲۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۶۶

ترک من دی سخن به ره می گفت
هر که رویش بدید، مه می گفت

او همی رفت وخلق در عقبش
وحده لاشریک له می گفت

دل به صد حیله می گریخت ز عشق
دل سخن از درون چه می گفت

غلغلی می شنیدم از دهنش
دیده از خویش صد گنه می گفت

دل خطش را زوال جان می خواند
نیم شب را زوالگه می گفت

گفتمش تیر می زنی بر دل
خنده می زد به ناز و نه می گفت

خسرو از دور همچو مدهوشان
نظری می فگند و وه می گفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.