۴۰۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۶۳

یار ما دل ز دوستان برداشت
مهر دیرینه از میان برداشت

من نخواهم کشید هر چه کند
دل که از وی نمی توان برداشت

دی به تندی بلند کرد ابرو
از پی کشتنم کمان برداشت

خواستم جان به عذر پیش برم
هجر خود رفت و پیش ازان برداشت

عهد کردم که درد دل نکنم
درد دل مهر از زبان برداشت

در دل او نکرد کار، ار چه
سنگ از افغان من، فغان برداشت

چشم او هیچ کم نخواهد شد
دل بیامد، مرا ز جان برداشت

رفتم امروز تا نخواهد کشت
سر نخواهم ز آستان برداشت

ترک سودای خام کن، خسرو
که وفا رخت ازین دکان برداشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.